پارادایم

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

تبلیغات تبلیغات

عشق هرگز نمی‌میرد ...

✍️ دیدن تفاوت‌های آشکار یا ظریفی که میان آدمها وجود دارد، مثل تجربه سفر به شهرهای مختلف است. این مقایسه در مورد افراد خانواده جذابیت بیشتری پیدا می‌کند. مثل کشف تفاوت‌ها یا شباهت‌های چند شاخه گل سرخ یا چند درخت شبیه هم ... یا پیچک‌هایی‌ست که هریک مسیر متفاوتی طی کرده‌اند. وقتی سراغ کتابهای خواهران برونته رفتم، از مقایسه این موضوع شاید خیلی بیشتر از خود کتابها، یادگرفتم. من از «بلندی‌های بادگیر» املی برونته_ شروع کردم، بعد «جین ایر» شارلوت برونته را خواندم
ادامه مطلب

رگ خواب

همه به ویژه خانومهادر فیلم ایرانی رگ خواب با بازی خوب ستاره هایی چون لیلا حاتمی و کوروش تهامی می توانند رگه هایی از جنس تفکرات خودشان بیابند: قرار گرفتن در وضعیت اضطرار، بعد تصمیم گیری شتابزده و در نهایت پیش بردن شرایط پیچیده تری که فرد را احاطه می کند. این اضطرار برای مینا، نقش اصلی فیلم با طلاقش پیش می آید. مینا دوست ندارد پیش پدرش برگردد و ترجیح می دهد به تنهایی زندگی اش را اداره کند. موقتا در خانه دوستش ساکن می شود و روزها را در جستجوی کار به جاهای
ادامه مطلب

کتاب زندگی چاپ دوم ندارد، پس عاشقانه زندگی کنید.

همان طور که در پست قبلی قول داده بودم قصد دارم در مورد رمان مدارا بنویسم. وقتی کلمه مدارا به ذهن من می آید اولین واکنشم، پایان خوش برای آن است. در ذهنم شنیده ها و دیده هایی هم که عکس این قضیه را تایید کنند، کم نیستند ولی تعداد اتفاقات و روایت هایی که در آنها شخص با مدارا کردن، سرانجام خوبی را تجربه کرده است، به آنها می چربد. بهار، دختری که ازدواج ناموفقی را در سن کم تجربه کرده است، به همراه مادرش در خانه ای قدیمی زندگی می کنند پدر بهار سالها پیش طی تصادف
ادامه مطلب

رویای سعادت

رمان دوم خانم مهریزی مقدم را هم گوش کردم. عنوان کتاب پارسا بود. کتاب شرح حال دختر جوانی به نام رویا است که با وجود وضع مالی بسیار خوب، به عنوان مصاحب و پرستار در خانه خانوم مسنی به نام سعادت ساکن می شود تا به این ترتیب رشته کارها و در واقع افکارش را به دست گیرد. پدر متوفی رویا، مرد کارخانه داری است که شریکش بخش اعظم اموالشان را به تنهایی بالا کشیده است. رویا درگیر وکیل و کارهای حقوقی این ماجراست اما دوست دارد همه این کارها بدون افشا شدن هویت اصلی اش پیش
ادامه مطلب

واژه هایی از جنس باران

با تمام ارادتم به نوشتن، این کار هنوز به روتین ثابت روزهایم تبدیل نشده است. مثل صبحانه و نهار و شام که کارهای مربوط به آنها را مطمئنم گاهی انقدر می توانند بسط پیدا کنند که کل زمانم حتی وقت خوابم را هم ببلعند. ... البته در غالب روزها، حتما سراغ خودکار و دفتر می روم اما گاهی هم پیش می آید که حجم کارها این اجازه را به من نمی دهند. اما جای خوشحالی است که من همان موقع در ذهنم در حال نوشتن هستم. مثلا یک هفته پیش بود که این متن را برای این صفحه تدارک دیده بودم در
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها